فیلم سینمایی امتحان

فیلم نامه: استوارت هزلداین و سیمون گریتی

کارگردان: استوارت هزلداین

محصول انگلستان؛ سال ۲۰۰۹

بازیگران: آدار برک ـ لوک مبلی ـ ناتالی کاکس و …

جهت استخدام در یک شرکت هشت نفر کاندید هستند. آنها جهت آزمون و قبولی در یک اتاق جمع می شوند. قواعد خاص، هشتاد و هشت دقیقه وقت برای پاسخ به یک سوال وجود دارد.

اما نکته اصلی از اینجا شروع می شود که اصلا سوال چیست؟   اگر نگاه اشراقی به فیلم داشته باشیم اینست که انسان همیشه بدنبال جواب برای هستی است اما موضوع اینست که سوال چیست؟ و باید ابتدا سوال را پیدا کرد… و پیچیدگی داستان این فیلم  از همیجا شروع می شود. این موضوع موقعیت های خاصی را برای هر هشت نفر ایجاد می کند. شخصیت های درونی افراد بروز پبدا می کند، دروغ، حسادت، فداکاری، خشم، همدلی، خودآزاری، تعقل، خلاقیت، قدرت طلبی و …. صفات و خصایل انسانی دیگر نمایان می شود و گاه برخی ترکیبی از صفات…

تیتراز برنامه فوقالعاده است …از همان ابتدا می فهمید با فیلمی روبرو هستید که باید به تمام جزییات دقت کنید. تمام نکات تیتراز در کل فیلم کاربرد دارند.

کل فیلم در یک  اتاق آزمون  می گذرد و همه می دانند که ناظری وجود دارد و یک مامور که تنها کارش اخراج افراد است…و این شاید حکایتی از هستی و نگاه ایدیولوژیک و دینی به این دنیاست. اینکه هشتاد و هشت دقیقه فیلم در یک اتاق اتفاق بیافتند و آنقدر جذابیت داشته باشد که شما لحظه به لحظه بیشتر بدنبال جواب باشید هنرمندی کارگردان را نشان می دهد و اینکه همه چیز دقیق سرجای خود قرار دارد… شخصیت پردازی برای دوربین ناظر بر امتحان، شخصیت تقریبا رباتیک نگهبان نکات جالب توجه فیلم است.

یکی دیگر از نکات جذاب فیلم نامگذاری شخصت ها است در فیلم افراد نام ندارند بلکه با رنگ پوست یا رنگ مو اسم گذاری می شوند. بدون نام بودن شخصیت های فیلم کمک بسیاری به انتزاعی تر کردن فیلم می کند. همچنین فراملیتی بودن و وجود نژاد های گوناگون انسانی فیلم را کمتر محدود می کند.

اینکه چرا ۸۸ دقیقه فرصت دارند تا به سوال جواب بدهند برایم  جالب بود سرچ کردم و جواب خاصی نیافتم و البته اتباط مشخصی با فیلم  ۸۸ دقیقه به کارگردانی Jon Avnet  پیدا نکردم  در آن فیلم هم قهرمان فیلم باید در ظرف ۸۸ دقیقه بمبی را پیدا کند….

داستان عده ای در یک فضای بسته قرار می گیرند در این فضا شخصبت ها و خصایل خود را بروز می دهند بسیار زیاد است اما این فیلم بسیار موفق از آن بیرون آمده است. دیالوگهای جذاب، روایت داستان، معمای قصه همه و همه بیننده را برای بیشتر و بهتر دیدن فیلم مشتاق می کند.

در ابتدا خیلی مشخص نیست که برگزارکننده امتحان کیست اما در دروند فیلم و معرفی خانمی که دانشجوی روانشانسی است و در همان شرکت کار می کند با بازی  Adar Beck  اطلاعاتی درباره برگزارکننده امتحان بدست می آید و ما متوجه می شویم یک شرکت دارویی جهت یک پست بسیار مهم اقدام به برگزاری امتحان نموده است و  کم کم متوجه می شویم برخی از افرادی که در این آزمون  شرکت کرده اند، به نوعی درگیر درمان نوعی بیماری هستند و جان خود و یا نزدیکانشان به این موضوع بستگی دارد.

ایده پیداکردن سوال از طرف هرکدام از پرسناژهایی فیلم به معرفی بیشتر شخصیت های داستان کمک بیشتری می کند. کنش های بین شخصیت ها به جذابیت فیلم کمک می کند بدمن و گودمن های فیلم جاهای خود را عوض می کنند.

در پیداکردن سوال، شخصیت های فیلم بیشتر بر نگفته های  ممتحن تمرکز می کنند و به راههای جالب توجهی می رسند اما آنچه در نهایت مورد نیار بود مصداق این مثل است  حکایت ((آنچه در آینه جوان بیند پیر در خشت خام بیند))  است. و اینکه زندگی و مرگ در نزدیکی و همسایگی هم هستنند را تقویت می کند.

گره فیلم در لحظات آخرین گشوده می شود

مرا به یاد این شعر  از فروغی بسطامی انداخت:

مردان خدا پرده پندار دریدند

یعنی همه جا غیر خدا یار ندیدند

هر دست که دادند از آن دست گرفتند

هر نکته که گفتند همان نکته شنیدند

یک طایفه را بهر مکافات سرشتند

یک سلسله را بهر ملاقات گزیدند

یک فرقه به عشرت در کاشانه گشادند

یک زمره به حسرت سر انگشت گزیدند

جمعی به در پیر خرابات خرابند

قومی به بر شیخ مناجات مریدند

یک جمع نکوشیده رسیدند به مقصد

یک قوم دویدند و به مقصد نرسیدند

فریاد که در رهگذر آدم خاکی

بس دانه فشاندند و بسی دام تنیدند

همت طلب از باطن پیران سحرخیز

زیرا که یکی را ز دو عالم طلبیدند

زنهار مزن دست به دامان گروهی

کز حق ببریدند و به باطل گرویدند

چون خلق درآیند به بازار حقیقت

ترسم نفروشند متاعی که خریدند

کوتاه نظر غافل از آن سرو بلند است

کاین جامه به اندازه هر کس نبریدند

مرغان نظرباز سبک سیر فروغی

از دام گه خاک بر افلاک پریدند

 

امتحان