جلد اصلی

تاریک و روشن

همه جا روشن شد. چراغ های سالن سینما روشن شد. داوود به خودش آمد بدجور متحیر فیلم بود. احساس همدردی فراوانی با مرد فیلم داشت. سالن خالی شده بود و مرد همچنان در صندلی چسبیده بود. با صدای مسئول کنترل سالن به خود آمد. فیلم تموم شده آقا …

بهروز رضوی - کتاب تاریک و روشنقسمت اول - داستان مرد نمکی
مسعود فروتن - کتاب تاریک و روشنقسمت دوم - او به من لبخند زد ، من دکمه شاتر
محمدعلی محراب بیگی - کتاب تاریک و روشنقسمت سوم - راه
محمدعلی محراب بیگی - کتاب تاریک و روشنقسمت چهارم - خودتی
محمدعلی محراب بیگی - کتاب تاریک و روشنقسمت پنجم - خودتی نسخه ۲
محمدعلی محراب بیگی - کتاب تاریک و روشنقسمت ششم - آیینه
محمدعلی محراب بیگی - کتاب تاریک و روشنقسمت هفتم - مثل همیشه
محمدعلی محراب بیگی - کتاب تاریک و روشنقسمت هشتم - اطلاعیه فوت
محمدعلی محراب بیگی - کتاب تاریک و روشنقسمت نهم - تاریک و روشن
محمدعلی محراب بیگی - کتاب تاریک و روشنقسمت دهم - چهل سال