سفرنامه ویتنام

پل دست خدا در ویتنام

سفرنامه ویتنام بزودی منتشر می شود بخشی از متن اینجا قرار میگیرد بخشی از متن اینجا قرار میگیرد بخشی از متن اینجا قرار میگیرد

سیصد و شونزده

سیصد و شونزده

سی صد و شونزده دیدن بعضی فیلم ها حس خوبی ایجاد می کنه که مدتی همراهته.یه فیلم جذاب که چهره هیچ بازیگری دیده نمی شه.. یک ایده خلاقانهقصه زندگی یک زن که ما چهره اش را نمی بینیم و همین موضوع مهترین نگرش و زایه دید کارگردان فیلم آقای پیمان حقانی هستش که گفته:وقتی سوار مترو […]

تایم لپس TIMELAPSE

timelapse

تایم لپس – Timelapse اگر قرار باشه یه عکس از فردای خودتون داشته باشید چه کار می کنید؟ ما همیشه بر اساس تجربه گذشته برای آینده برنامه ریزی می کنیم حالا اگر بر اساس آگاهی از فردا بخواهید برنامه ریزی کنید چی می شه؟ اگر به فیلم های با موضوع زمان علاقمند هستید این فیلم […]

همسر مسافر زمان | the time traveler’s wife

همسر مسافر زمان

همسر مسافر زمان | the time traveler’s wife یک فیلم ساده اما در یک چیز موفق است… ارزش زندگی در چیست؟ و بیان زمان و جاودانگی فیلم قصه مردی است که جهش ژنتیکی دارد و در زمان جابجا می شود. البته این مرد فردا کنترل سفر زمانی را ندارد و نمی تواند تاثیرگذار  باشد. (هر […]

خسرو خسروشاهی (مادر تو منو گول زدی)

خسرو خسروشاهی محراب بیگی

خسرو خسروشاهی (مادر تو منو گول زدی) مادر تو منو گول زدی، مادر تو پسر کورت رو فریب دادی، چرا به من دروغ گفتی پدر من کجاست مادر؟ خاطره انگیزترین صدا سینما که از کودکی بخاطر دارم. گلهای داوودی و دوبله صدای بیژن امکانیان بود. در آن زمان هرگز تصور نمی کردم که صدای استاد […]

اولین بار که به سینما رفتم

اولین باری که به  تاریک جادو سینما رفتم  هشت ساله بودم و انقلاب، یکساله بود. با پسرخاله ام و دوستانش رفتیم سینما.   اولین چیز تاریکی بود و از بالاترین نقطه سالن بر صفحه سفید بزرگ روبرو نور می پاشید. و صداهای که تور در جعبه جادو محسور می کرد. این اولین مواجه من با سینما […]

قله دماوند

قله دماوند

قله دماوند دماوند. رسیدن به قله مگر می تواند آرزوی کسی نباشد؟ آن هم بلندترین و اسطوره ای ترین قله ایران، آن که دیو سپید پای دربند می نماندش. بچه تهرون که باشی هر روز کوه های شمالی را می بینی که راست قامت جلویت ایستاده اند که تو را فرا می خوانند. جوانتر هم […]

امضای کتاب

امضای کتاب خانواده دایی ذبیح و پسر عمه ام که بهش می گفتیم داشی فضل، در یک ساختمان در منطقه جنوب  نارمک زندگی می کردند و من در یک تابستان حدود سالهای ۵۸ یا ۵۹ ، برای با هم بودن با پسر دایی و نوه های عمه در خانه آنها بودم.  پسر عمه ام در […]

اااا برف چه برفی میاد

به مناسبت اولین بارش برف در سال ۱۴۰۰   تهران اویل خرداد سال ۱۳۶۷ بود و من دبیرستانی بودم. موقیعت کلاس ما اینطوری بود که در ورود کنار تخته کلاس بود و پنجره در انتهای کلاس و پشت بجه ها بود… فکر کنم کلاس عربی داشتیم. معلم با شور و شوق داشت درس می داد. و […]

قصه ظهر جمعه

قصه ظهر جمعه بعداز ظهرهای جمعه های پاییز و زمستان، که هوا سرد می شد و نمی توانستیم در کوچه فوتبال بازی کنیم. همه چیز غمگین بود از فیلم های سینمایی تا فوتبال دیدن در تلویزیون  سیاه و سفید ناسیونال در دار. یکی از دلخوشی ها گوش کردن به برنامه  قصه ظهر جمعه  بود.  حکایت […]